من و مستی این نیمه شب مخمور 

میان دستان مهتاب پشت ابر 

بگذار بتابم 

میخواهم بتابم بر سیمایت ای اسمان زمین تقدیر بر تو شب 

من پرم از حرف واژه پر از اینهمه ناگفته 

بگذار بگویم 

بگویمت ترا از این تاب از این همه دل بیتاب 

من پرم از پرواز از ناگفته این همه راز 

دستانت را من ای ناب سرشت ای صلابت میجویم 

ببین منم باز این منم  

دو دست دو نگاه دو لب یک قلب 

اه قلب پر سکوتم دوستت میدارم 

تو زا من با همه بوسه های باران 

تو را من به حرمت یک فریاد 

به اوج اسمانت میخوانم 

سلام امدم من 

این منم همان شیدا همان دلداده ی بینام 

که عشق را به بالین میخواند هر ان  

تو را میخوانم تو را میجویم  

تو را من به این اغوشت میخوانم