همه احساس من رخوتی شد که از هرم  عشق تو جا ماند 

و همه تن من سطر آخر متنی که سر آغازش با نام تو رقم خورد 

و ماندنی یاد تو شد و رفتنی امید من 

و دلتنگیهای خاکستری ته مانده ء سهمی گریز ناپذیر

باران که بارید بی قراری بارید 

و بغض میان راه گلو خانه کرد  

و این میان جتر امن دستهایت کم بودند بالای سرم 

و فقط معصومیتم بر گونه هایم سوار بر شانه های اشک سریدند