-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 مردادماه سال 1389 02:36
ناب مثل یک شعر، رقصان بسان نتهای بیتاب، و آرامش یعنی تلفیق بیت و آهنگ، رقص واژه بر گسترهء یک نت، و نهایت اوج گرفتن بر فراز این شهر باران خورده .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1389 00:42
قلم که خشکید بس که احساس نالید اما قلب همچنان در سینه طپید تا نوای زندگی در جان رگهایم جاری باشد روزگاری آنچه از من از این گسترهء کبود بر صفحه نقش بست از عشق بود امروز از همه دلتنگیهای عالم مینگارم چشم که باز کردم دیدم دور من دنیائی ست پر از ناکامی پر ز مردمانی که حقیقت تداوم را در دریدن میدانند اگر ما آدمها دندان...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1389 00:16
سخت است مهربان بودن وقتی این همه نامهربانی از در و دیوار این دنیا بالا میرود. سخت است لبخند زدن وقتی با نیش خنده ها خنجر به قلبت میزنند. صورتکهائی که نگاه تیره و کمرنگشان محنتی تلخ را ته نگاهشان به قلبت تحمیل میکنند. گاهی اینقدر پر درد میشوم که هیچ مسکنی تسکین این رنج را نمیدهد.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 دیماه سال 1388 01:08
همه احساس من رخوتی شد که از هرم عشق تو جا ماند و همه تن من سطر آخر متنی که سر آغازش با نام تو رقم خورد و ماندنی یاد تو شد و رفتنی امید من و دلتنگیهای خاکستری ته مانده ء سهمی گریز ناپذیر باران که بارید بی قراری بارید و بغض میان راه گلو خانه کرد و این میان جتر امن دستهایت کم بودند بالای سرم و فقط معصومیتم بر گونه هایم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 آذرماه سال 1388 02:41
بگو یادت کنم با هر یاخته ی این تن بگو تو را من همراهیت کنم با هر قدم ای سراسر زندگی ،نفس در سینه محبوس مرا بکش به تن ،بکش به جان من دنیائی اشکم ،همه گریه های شبانه ء بیتابی من یک سکوت مملو از فریادم تو بگو فریادت کنم در این حصار تنهائی پژواکت کنم میان صخره های این پیکر نیمه جان همه حسرت من میان این مشت گره کرده لانه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1388 15:35
نفس بکش ای زندگی نفس بکش رویا نفس بکش امید تو اگر زنده نمانی خون جای خورشید سوی تاریکی میسرد قلب بی تابی تاب را دیگر در دوردست رویاهای ناباوری بر تابلوی خواب نقاشی شده میابد زنده بمان تداوم، زنده بمان امید گذر بغضی کهنه و اشکهائی که باور بیتابی را بر پلکهای مایوسِ صبر حک میکنند آغوش امن لالائی مرا در آغوشت بخوابان که...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 مهرماه سال 1388 01:50
امروز....،،، تو را یادت کردم قدوس ، وتصویر تو بر پرده ی دیدگانم نقش بست طاهره ، به یادم افتاد وقتی که باب را در شیراز، بهاءالله را در تهران پای برهنه از میان مردمان گذراندند ، کسی ندید دیدگان تعصب کورند. کسی سنگینی کینه ء ظلم را بر قلبهای پر درد احساس نکرد. و کسی پریدن مونا را به اوج هرگز ندید. بالهایش را پروردگار...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 تیرماه سال 1388 01:21
مگر نه اینکه روزی باران عاشقانه خواندن را به من آموخت مگر نه آنکه آسمان مرا راهی سوی پرواز آموخت مگر نه اینکه شب با آن آغوش آرامش پناهی بود مرا و زمین با همه سختی اش راهی بود از برای گریز و این میان من با سینه ای پر از هزاران آه بی نام سپیده دمی دور از انتظار و فردائی بی نشان تر از حضور عشق لحظه را در این خلسه ی ناب...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 00:46
در گوش من آوای یک مستی میخواند صلابت این ناب حضور تا ابد می ماند این بزم بی تعبیر مرا در کام خود می بلعد آسمان بسان گهواره ای مرا در آغوش خود آرام می خواباند در کلبهء سادهء قلب من جا فقط برای عشق است هر کس دوست نداشت همه دنیا آسمان زمین از برای اوست دلم تنگ است اما غمگین نیست دلتنگ لمس بال پروانه دلتنگ هماان عصری که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 اسفندماه سال 1387 04:54
اه ای خاطرات گرد گرفته ی همیشه زنده ی من پاسخم دهید که درد شیرینیست تکرارتان شبهای سرد زمستانی و یاد جنون و ان خلسه ی همیشه حاضر میان میدان منم این میان ،من و دستهائی لرزان، دستهای پینه بسته ی این زمان این پوست ترک خورده می سراید شب و روز تکرار هویت گذشته های رد شده ی احساس را قلب را یک دنیای ماندگار را سلامت را...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 دیماه سال 1387 01:56
من و مستی این نیمه شب مخمور میان دستان مهتاب پشت ابر بگذار بتابم میخواهم بتابم بر سیمایت ای اسمان زمین تقدیر بر تو شب من پرم از حرف واژه پر از اینهمه ناگفته بگذار بگویم بگویمت ترا از این تاب از این همه دل بیتاب من پرم از پرواز از ناگفته این همه راز دستانت را من ای ناب سرشت ای صلابت میجویم ببین منم باز این منم دو دست...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1387 12:21
گفتم برایت حرفهای ناگفته را مقابل این همه شاهد بگویم که هم خنکائی باشد آتش دل را و هم سوگندی که شکستنش باشد سکوت بیکسیها گوش کن صدای گامهایمان بر جاده ی زندگی جون طنین پر صلابت بودن شد ما را گامی تو برداشتی و قدمی من سوی دریا سوی آسمان سوی فردا سوی هم سوی هستی میان سبزه زاران سرمست خورشید خورده زیر درختی نشستیم و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 شهریورماه سال 1387 18:18
مرا با خود ببر ای ناب سرشت حقیقت مرا ببر ز این دیار که من ببریده ام از همه نادمان این بیهوده بازار که عشق را در آسمانش نمیبینند و خورشید را در پستوی ظلمت جستجو می کنند نگاهم را بدزد ای آسمان و شراب مستی را پیشکش لحظه های بی تابیم کن مرا بکش مدهوش حس باران خورده ی زندگی مرا ببخش رهائی باران همه حرف زندگی تار جانم به...