در گوش من آوای یک مستی میخواند
صلابت این ناب حضور تا ابد می ماند
این بزم بی تعبیر مرا در کام خود می بلعد
آسمان بسان گهواره ای مرا در آغوش خود آرام می خواباند
در کلبهء سادهء قلب من جا فقط برای عشق است
هر کس دوست نداشت همه دنیا آسمان زمین از برای اوست
دلم تنگ است اما غمگین نیست
دلتنگ لمس بال پروانه
دلتنگ هماان عصری که
با موهای کوتاه کنار درخت سرو خانه ی پدرم
برادرم عکسی به یادگار گرفت
من پر از عشق بودم
پر از شوق جوانی
نگاه من پر بود از تمنای زندگی
دلتنگم دلتنگ همان اتاقی که حس شعر در من بیداد میکرد
در نیمه شبهای ساکت بهاری
وقتی که با خواهرم هنگام عصر از سرب سنگینی غمی زمینی
خود را بی مهابا مثل م جنون رها در بیابان سپردیم به رگبار بهاری
غمگین نیستم
فقط گذشته را با قلبم در این مخمور عصر بهاری هم می زنیم
هر دو مست، مست می ناب عشق
دیدگانم را میبندم
یاد روزی که آنقدر در من عشق مو ج میزد که سبکبال تر از
پرستوها در نیلی فضای احساس باران خورده ام پرواز می کردم
آه یاد دوستانی از جنس باران مثل گلبرگ آلاله آرام و مهربان
یاد نیمه شبی که از فضای اتاق من صدای شعر بلند بود
و سوالی که جوابش بود یک نام
من و این واژه های آشنا
من و این رخوت بی تمنا
من و این حس مثل دعا
من و دفتر عبادت
من و گریه های بی ندامت
یاد آن تاریکی یک شعر با یک نوا
آن سو نفسی مبتلا
دم و بازدمی بی صدا
و و جودی که همه گوش بود
شنوا
ساده بود و بی ریا
یاد آن که همان شب گرم تابستان مرا با نوائی به خود رساند
آن روزها پی گمشده ای به سبزه زار سر میزدم
بکارت بیشهء باران خورده را با قدمهای هراسانم به کام مرگ می کشاندم
تیک تاک آه زمان گاهی التیام گاهی دهشت خیال دردی بی امان
من همانم همان که عشق را واژه واژه بر جان کاغذ مثل تکرار غلط املائی
دوران کودکی بارها و بارها حک میکرد
یاد ندامت آن دیدگان که عمرش فقط دو سه روزی بود و بس
آن خیابانهای بی انتها
آن همه حرفهای بی محنت که ختم میشد به حیرت ابر از حضور دریا
سران جام ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این سوال بی جواب
شاید خواهرم این واژه ها را میخواند برای مادرم
فرسنگها دور از این جا
من غمگین نیستم
بی تاب نیستم
دیگر دلتنگ هم نیستم
نمی دانم کدامین آسمان را مینگرم؟؟؟
نمی دانم کدامین زمین را گام مینهم؟؟
نمی دانم کدامین خیال خاکی را رنگ آسمانی میزنم؟؟
یادم است وقتی را که مبهوت آن حال روحانی
تیرگی زمین را میشکافتم
من فضا را با ریسمانی نامرئی بالا می رفتم
سوی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
قلب من این بار هم
بر روح تشنه ام
بر این زخم کهنه ام
مرهمی از نور از باران از دریا از آسمان گذاشت
تسلای نابی ست
خوابم می آید
شب از آن من بود
ناب بود
فردا برای شماست.
سیما